وقتی !!!
وقتی...
دلتنگ تو میشوم...
وقتی...
عطر تنت را می خواهم...
من به باد هم...
التماس میکنم...
خدا که جای خود دارد...
وقتی...
دلتنگ تو میشوم...
وقتی...
عطر تنت را می خواهم...
من به باد هم...
التماس میکنم...
خدا که جای خود دارد...
لباسي را که از تنت در مياوري و بي توجه پرتش مي کني يک جايي روي زمين ، کاناپه ، تخت يا هر جاي ديگري ، من آرزوي بوييدنش را دارم ... !!
شبــهایم پــُــر شــده از خواب هایی کـه در بیــداری انتظارش را دارم
می دانــی بیا بنشین اینجــا تا برایت کمــی دَردُ دل کنم ...
از تو چــه پنهان ، شبهــا در خواب ، رخت ِ عروســی را به تن دارم
کـه دامادش تــویـــی!
خوشحال کننــده است نــه ؟
اما همیشــه رخت ِ عروســی ، خبــر از مــرگ بوده !!!
نکنـــد نیاییُ من اینجــا از غصه دلتنگــی ِ نیامدنت بمیـــرم ؟!!!
تو تعبیـــر ِ خواب بلــدی دلکــــم ؟
بیــا تعبیـــر کن کـه تا تو فاصلــه ایی نمــانده!
بیــا و دلخــوشیم را برایم به باور تبدیل کن!
روزی میــرسَد
بـــی هیــــچ خَبـــَـــری
بــآ کولـــــه بــــآر تَنهـــآییـَم
دَر جـــآده هــآی بـی انتهــــآی ایـن دنیــآی عَجیـــــب
رآه خــــوآهم افتـــــآد
مَـــن کـــه غَریبـــــم
چـــه فَــــرقی دآرد کجـــــآی ایـــن دنیــــــآ بـآشــــم
همــه جــــآی جهــــآن تنهـــــآیی بــــآ مَـــن است
اگر خداوند ؛
یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد
من بی گمان
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز هرگز ندیدن مرا …
آنگاه نمیدانم براستی خداوند کدامیک را میپذیرفت !
آلیــس ڪجایے؟؟؟
بیـا ... اینجـا عَجیـبـ تَـریـטּ سَرزمـیـטּ בنُـیـاسـﭞ...
مِهـربانیـَﭞ را بـﮧ حِســاب احتـیـاجَـﭞ میـگــُذارنـב
عِشـقَـﭞ را پـاے سـاבگـیَـﭞ
و حـَرف هــاے صاבقـانـﮧ اﭞ را بــﮧ پـاے בیـوانگیَـﭞ!!!
بﻌﻀﮯ ﻫﺎ ﺭُﻭ ﺑﺎﯾَﺪ ﺍَﺯ ﺗﻮ رویات ﺑــِڪِﺸﮯ ﺑﯿﺮﻭﻥْ ﻭ
ﻣُﺤڪَﻢْ ﺑَﻐَﻠِﺶْ ڪُﻨﮯ،
ﺑَﻌﺪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩَﺭِ ﮔﻮﺷِﺶ ﺑــِﮕﮯ :
ﺁﺧِــﮧ ﺗُﻮ ﭼــِﺮﺍ ﻭﺍﻗِﻌﮯ ﻧﯿﺴﺘﮯ ﻻﻣَّﺼَﺒـْ . . . ؟
من زخم های بی نظیری به تن دارم،
اما
تو مهربان ترینشان بودی!!!
عمیق ترینشان،
عزیزترینشان!!!
بعد از تو آدمها،
تنها خراش های کوچکی بودند بر پوستم
که هیچ کدامشان به پای تو نرسیدند،
به قلبم نرسیدند...
عزیزم..!
من آدم بسیار با احساسی هستم..
اما هرگز فراموش نکن که تنفر هم
نوعی احساسه..!!!
زندگی چه قدر سخت شده است اینجا !
بیا به خانه ی اول برگردیم...
دوباره تو وسوسه ام کنی و من....
این بار فریب تو را نخورم!!
یــک لبخنـــدم را بسته بندی کرده ام
برای روزی که اتفاقی تـــو را می بینم… که به خوشبختــــی ام حســــادت کنـــی … دست های خالـــی ام را فریب دهـــم که امن ترین جای دنیـــا را انتخاب کرده انــد …
در انتظار هیچکس نیستم
اما...
هنوز وقتی نویز موبایل روی اسپیکر می افتد دلم می لرزد شاید تو باشی....!
من اگر غمگینم
اگر از رفتن تو دلهره می گیرم
تو خیالت راحت
سهم هر روز دلم تنهاییست
از درخت رویا
دست من کوتاه است
یاد می گیریم که
همه درگیر خودند
و توقع بی جاست
اگر این جا هستیم
و گر از ناچاری دل به هم می بستیم
تو خیالت راحت
عادت من دوریست